- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پانزده شب سر سجاده تو را خواستهام در مناجات؛ خدا را ز خدا خواستهام لـیـلة الـقـدر مرا زودتر آمـاده کـنـید قدر را در شب میلاد شما خواستهام ********* سیدپوریا هاشمی ******** تـابـیـدن انــوار جــلـی دیـدن داشـت روئـیـدن حُـسـن ازلـی دیـدن داشـت آن لحظه که فاطمه به طفلـش خندید لبـخـند محـمـد و عـلـی دیـدن داشت ********* میثم مومنی نژاد ******** در روزه اگر مرد و زن افطار کنند با آب، رطـب یا لـبن افـطـار کـنـنـد امـشب عـلـی و فـاطـمه و پـیـغـمـبر با بـوسه ز روی حسن افـطار کـنـند ********* جواد هاشمی ******** ای مظهر صبر و حلم و ایمان و صفات در روز جـزا شـفـیع اندر عـرصات از صبح ازل تا به ابد بیکم وکاست بر تربت بیشمع وچراغت صلوات ********* سید مهدی حجازی ******** هـمـراه نـسـیـم کـز جــنــان مـیآیــد عـطـر عـلـوی به بـاغ جـان مـیآیـد بـــا آمــــدن کــــریـــم آل یــاســیــن بـانـگ صـلـوات از آسـمـان مـیآیـد ********* سید هاشم وفائی ********
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تو کریمی و کرامت همه زیبندۀ توست و ردای کـرم و جـود بـرازنـدۀ تـوسـت نیـمـۀ مـاه خـدا مـاه رُخـت جـلـوه نمود ماه در نزد مه روی تو شـرمندۀ توست نـور تو مـظهـر انـوار الـهـی و جـهـان روشن از آن رُخ نورانی و تابندۀ توست بیت زهـرا و عـلـی گـشـته گـلستان ولا نوگلی خانه پُر از عطر فـزایندۀ توست نـغـمۀ یا حـسن از عـرش بـرین میآیـد حضرت روح الامین نغمه سرایندۀ توست سرمۀ چشم مـلک خاک کف پات حسن روشنی بخش فلک گوهر رخشندۀ توست خـندهات دل بـبرد، جـان بدهد شـاه کرم فاطمه محـو تمـاشای تو و خـندۀ توست تو خودت کوثری و ساقی کـوثر پدرت جام مسـتان ولایت، پُـر و آکـندۀ توست ز دمَت مُرده، نه، جان تازه کند صد چو مسیح تو که هستی که مسیحا ز دمَت زندۀ توست جدّت احمد، پدرت حیدر و مامت زهراست بیسبب نیست که سلطان و گدا بندۀ توست تو خـدای کـرم استی، به خدا دشمن تو ز کرامات تو پیداست که شرمندۀ توست فضل و جود وکرم و بخشش و احسان و عطا نَمی از بحر کـریمانه و بخـشندۀ توست و گـدائیِ سـر کـوی حـسـن مـا را بـس فـخـرِ مـا سـائـلی دولـت پـایـندۀ تـوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
این کیست که آقای جوانان بهشت است؟ نامیست که بر کنگرۀ عرش نوشته است امشب شب رویش، شب میلاد بهار است امشب نظـر ساقی این میکـده عام است آئـیـنـه بیـارید که این جـلـوه مـدام است ای گـمشدگـان! جلـوۀ خـورشـید هدایت! بهـر تن این طفـل، مـلک پـیـرهن آورد چون فاطمه را خـندۀ او در سخن آورد تو حُـسن خـداونـدی و نام تو حَـسن شد نور از فلک و گل به زمین جوش گرفته تا عـرش، گـل نام تو در گـوش گـرفـته کای نور دل و دیدهام ای جان و تن من! مـردم! چو بـرآنـیـد مرا دوسـت بـدارید در راه وفــای حــسـنــم کـم مـگــذاریـد عهـد حـسـنم، نـقـش دل و جـان شما باد ای چشم بهشت از گل لبخـند تو روشن ای دیـدۀ خـورشـید به پـیـونـد تو روشن لبـخـند بـزن غـنچـۀ تو تـازهتـرین است مـولا که سـر سـفـرۀ بـانـوی فـدک بـود از ذکر حسین و حسنش نان و نمک بود شـادی پیـمـبـر، هـمـه جـان و دل مـولا این کیست که در عرش خدا، چشم و چراغ است آری حسن است این که نخستین گل باغ است تا بـاد جـهـان مـست میِ جـام حسن باد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یـگـانـهای و نـداری شـبـیه و مانـندی کـه بـیبـدیـلتـریـن جـلـوۀ خـداونـدی معطلاند هزاران فرشته کاسه به دست عسل بیاوری از آن لبی که میخندی تـمام عـرش خـدا در طـواف گهـواره نگـاه خـیـرۀ زهـرا به طـفـلِ دلـبـندی به نیـمۀ رمـضان و میان صوت اذان رطب رسـیـده به دسـتان آرزومـنـدی نمیشـناخت رسول خـدا سر از پایش نمیرسـید به آن لحـظۀ خـوش آیـندی نـوشـتـهاند تو را از بـهـشـت آوردنـد نوشـتهاند ز عـطری که میپـراکـندی لبان فاطمه خـندان و چشم مولا اشک نوشـتهاند تو مـولود اشک و لبخـنـدی برای خیل غلامان چه خوب مولایی! برای حیدر و زهرا چه خوب فرزندی! گدا که فرق ندارد تو سفرهات پهن است درِ امـیـد بـه روی کـسـی نـمـیبـنـدی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گلخـنـدهای که مهـر به مـاه خـدا کـند از پـای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کند بر شـانۀ سپـیـدهترین صبح بیغـروب خـورشـیـد، آبـشـارِ طـلایی رهـا کـنـد میلاد مجـتبیست که اعـجـاز مقـدمش با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صـبـا کـند آمد که با فروغ شبافروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هرکس چو ماه، در دل شبها دعا کند امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم غرق شکـوفه، لعـلِ لـب مجـتـبی کـند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سیـنـهسـوزِ غـمـت را دوا کـند بیگانه با تبـسّمی! این فـصل را بخـند! تـا بـاغ را بـه خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد گـلواژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ جـشن بهـارگـونه شـدن را به پـا کـنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چه خوش بر لب که بسم الله الرحمن الرحیم افتد و یا بر لب نوای یا عـلی و یا عظیم افتد چه خوش بر شوره زار دل گذاری از نسیم افتد چه خوش باشد که سائل کار و بارش با کریم افتد چه خوش عبدی که تا آخر گدای پنج تن باشد چه خوش نوکر که ارباب دو دنیایش حسن باشد مدینه امشب از یمن حسن باغ جنان گشته دوباره عالم پیر از گل رویش جوان گشته دوباره نور پیغمبر به دنیاها عیان گشته همان که نور حق در قاب چشمانش نهان گشته بگو تبریک بر ثارالله و بر حضرت زینب که زهرا مادر و شاه نجف بابا شده امشب دلا بنگـر که در ماه مـبارک مـاه تابـیده چه زیبا روی دست فاطمه با ناز خوابیده علی چون روی ماه مجتبای خویش بوسیده گشوده چشم، طفل و بر امام خویش خندیده جهان چون شام تاریکی و مهتابش حسن باشد حسین ارباب عالم لیک اربابش حسن باشد بیا افطار خود واکن بگو جانم حسن جانم کرامت را تو معنا کن بگو جانم حسن جانم کویر دل چو دریا کن بگو جانم حسن جانم و جا در قلب زهرا کن بگو جانم حسن جانم حسن سبط نبی آری حسن نور جلی باشد حسن شیر جمل بود و سپهدار علی باشد علی چون خاتم احمد حسن نقش نگین باشد حـسن بنگر عـلمدار امیرالـمومنین باشد حسن آقا، حسن مولا، معزالمومنین باشد حـسن مـولا و استاد یـل اُمُّ البـنـین باشد اگر مولا کند جلوه میان نه فلک یک دم تمام حُسن یوسف میرود از خاطر عالم به دل مهر حسن دارم حسن را دوست میدارم همیشه هر کجا یارم حسن را دوست میدارم به عشق او گرفتارم حسن را دوست میدارم شده مولا کس و کارم حسن را دوست میدارم امـام آخـریـن مـا بـه آقـائـیـش مـینـازد میآید، از برای او حریمی ناب میسازد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای خوش آن بنده که از خاکِ تو سر بردارد مـرحـبـا بر اثـری کـز تـو اثـر بـردارد هر دلی عشقِ تو آموخت خدا خواه شود که ز سر چـشـمۀ توحـیـد خـبر بردارد بر جمال تو قسم چهـرۀ معـصومِ تو را دست نـقـاش ازل وقـت سـحـر بـردارد صاحب کعبه تویی دورِ تو بایست طواف آنکه حاجی است تو را بار سفر بردارد آفـتـاب از نـظـرِ حُـسن تو سر بر آوَرد شب ز گیسوی شما قرص قـمر بردارد رطب از لعل تو در ماه مبارک رطب است بوسه آن بوسه که از کامِ جگـر بردارد مشکل آن نیست که دل تا شب احیا نرسد مشکل آن است که جشن تو به ما جا نرسد خـانه فـاطـمه را مُشک خـتن میریـزد یـا گـل یـاس به دامـان چـمـن میریـزد گـفت پیـغـمـبر اکرم که از الطاف خـدا ماه پاره است که بر دامن من میریزد ز کَـرم خـانـه تـوحـیـد خـبـر آمده است کَـرم و جـود ز احـسـان حسن میریزد او گرفتار من و توست نَه ما عاشق او رحمـتـش وقت گـرفـتار شدن میریـزد گُلِ خوشبوی گلستان بهشت است حسن که ز سبزِ نفسش دشت و دمن میریزد این هـمـه نـغـمـۀ زیـبـا که مـؤذن دارد اَشهدِ اوست که از غنچه دهن میریزد قاریِ فـاطـمه لب را به سخن بگـشوده گـو به قـاری نَـزَند درب دگـر بیـهـوده سیـنـهها جای تو ای قـبـلۀ اَسرار حسن شیعهها در طلب وصل تو ای یار حسن ما کجـا و طلب روی تو ای روی خـدا ما خـریدار و تویی یـوسف بازار حسن گفتگوی من و تو صحبت عبد و مولاست دارم اُمّـیـد دهـی رخصت دیـدار حـسن لا اقـل این شـده در نـامـۀ اعـمـالم ثبت همه عـمـرم به تـمـنـای تو دلـدار حسن بخدا هر دو جهان را به حـسن مدیـونیم شیعه را سیره و رفتارِ تو معـیار حسن این وطن را که به ایرانِ رضا معروف است با قـدوم تو شده فـتـح، عـلـمـدار، حـسن ما اگر این همه در چـشم جـهـان آقائـیم ما مسلـمـانِ حـسین و حـسـن زهـرائـیم بـوی حـج میدهـد این قـامت رعـنا آقـا یعـنی اوصافِ طـوافـی تو به معـنـا آقا دست در دستِ قنوتِ تو به درگاه خداست چه صفـایی است تو را وقـت تـمـنّـا آقا رویت ای قرص قمر ماه شب چارده است شـب مــیــلاد تـو مـا را شـب یـلـدا آقــا چون علی توشه ما در دل شب پخش کنی سـائـلـی روز نـدیــد آن قــد و بــالا آقـا با یتیمان همه جا دستِ نوازشگرِ توست دردها از تــو پــذیـــرنـــد مــــداوا آقــا دوستان را که خجالت زده فرمایی هیچ دشـمـنـان هـمه ز تو بـیـنـنـد مـدارا آقـا خُلق نیکوی تو سوگـند که دل را بِـبَرد خـم ابـروی تو سـوگـند که دل را بِـبَرد رشته مِهر حسن جان جهان میخـواهد بخدا معـرفـتـت تاب و تـوان میخواهد نه به یک عصر تو را شیعۀ تو بشناسد لشگـر کـامـل تو طول زمان میخواهد غـربتت جـمـع کـنـد اُردویی از دلها را این غریب است که اصحابِ گِران میخواهد صلـحِ تو جـاذب دلـهـاست خـدا میداند و شناسانـدنِ تو نـطق و بیان میخواهد هیچ کس مثـل تو اَسرارِ دلِ کوچه ندید سرِّ حق لَختِ جگر داغِ نهان میخواهد به غریبیِ تو سوگند حسین است غریب وِرنه یک روز نه هفتاد و دو جان میخواهد دلِ مادر حـسنی و دل تو مـادری است با حسین و حسن آوازه ما حیدری است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یا علی و یا عـظیم و یا غفور و یا کریم میبَرم نام کریم و میپرم چون یا کریم سخت محـتاج کـرامت آمدم من تا کریم زخم سائل را که مرحم مینهد الا کریم؟ نـیـمـۀ مـاه خـدا، مــاه خــدا پـیــدا شـده فاطمه مادر شده است و مرتضی بابا شده با کلافی نخ بیا رو سوی این بازار کن دل بر این دریا بزن بر عاشقی اقرار کن بر در این میکده بنشین و هی اسرار کن روزه را یک بار هم با می بیا افطار کن سفرۀ ما با کراماتش پُر از نان میشود با حسن کار گدا هم جود و احسان میشود حُسنِ هستی، حسِ زیبایی، کریم اهلبیت شـور شیـرینیِ شـیدایی، کـریم اهلبیت پور زهرا، پور مولایی، کریم اهل بیت بی نظیری، شاهِ یکـتایی، کریم اهل بیت ما هـمه یـکـتـا پـرستانِ سرِ کـویِ توأیم می نخورده جزوِ مستانِ سرِ کوی توأیم هم، چو زهرا و رسولی هم شبیه حیدری هم شجاعی هم دلیری هم یل و نام آوری مِثـلِ تو دنـیـا نـدارد دلـسِـتـان دیـگـری عشق قاسم هستی و تو از عسل شیرین تری افتخار من به در گاه تو خادم بودن است از مقاماتت همین بابای قاسم بودن ست قاسمت فرمود: شیرین است شورِ کربلا درسـهـا داده مـرا مـردِ غـیـورِ کـربـلا من غرورم را گرفـتم از غـرورِ کربلا قول دادم من به آن قـلب صبـورِ کربلا انتـقـام از قـاتـلانِ نـوکـرانِ خـواهـرت من بگیرم از سعودی ها به اذن مادرت از تو میگـیرم همه امّید را، تـدبـیر را از غلاف آرم برون مولا اگر شمشیر را صد جمل سازم، کنم خم قامت تزویر را یا علی گویان زنم من گردن تکـفـیر را انتـقام حـملهٔ داعـش بگـیرم « با علی» حک کنم بر سر در شهر مدینه « یا علی» من سعودی و سپاهش را به آتش میکشم حامیان رو سیاهـش را به آتش میکشم داعش و پشت و پناهش را به آتش میکشم آن درخت و این گیاهش را به آتش میکشم «۱» ما ریاض و جدّه را با خاک یکسان میکنیم کـلِّ دنـیا را برای تو شبـسـتان میکـنیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مینویسم امشب از روی کریم اهلبیت مینویسم از خـم مـوی کـریم اهلبیت از قـد و بـالای دلجـوی کریم اهلبیت از حریم قدسی از کوی کریم اهلبیت مینویسم تا حسن باشد گـدای این درم تا نفس دارم به تن بر مجتبی من نوکرم شد مبارک اینچین ماه مبارک با حسن ذکر این شبهای عالم یا علی و یا حسن «لا فـتی الا علی و لا کریم الا حسن» شد حسین آقا و بر آقای ما مولا حسن هستِ عالم هست از هستِ کریم اهلبیت ما مـسلـمـانـیم با دست کـریـم اهلبیت برکت هر سفره از نان حسن بود از قدیم آیۀ مشکل گشا، جان حسن بود از قدیم درد ما را نسخۀ درمان حسن بود از قدیم گوییا جبریل مهمان حسن بود از قدیم او کریم است و گدا را اوست یاری میکند از قدیم این سفره را او سفره داری میکند در دل بـیـراههها او روبـراهم میکند در سـپـاه کـربـلا جـزو سپاهـم میکند تا که میگویم حسن، زهرا نگاهم میکند با گـدایی حسن یکـبـاره شـاهم میکند اوست رزق آسمانها و زمین را میدهد با نگاهی او برات اربعـین را میدهـد کیست او وجه خدا فرزند ختم المرسلین از ازل تا صبح محشر او معزالمومنین اوست در عالم عـلمدار امیرالمومنـین اوست آقا اوست مـولای یل اُمُّ البـنـین او کریم اهل بیت است و به عالم دستگیر اوست بر نعم الامیر عالمین نعم الامیر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بسم رب النور، من هستم مسلمان حسن بوده از روز ازل دسـتم به دامـان حسن شکر حق که مثل اربابم دلم با مجتباست ای خوشا آن دم که ذکر لب حسن جان میشود پیش چشمم جنّت الاعلی نمایان میشود دل حسن، دلبر حسن، عالی حسن، اعلا حسن قبلۀ عباس و عـشـق زینب کـبری حسن ای تـمـامی وجـود حضرت خـیـرالـنـسا زینت دوش نـبـی و زیـنـت عـرش خـدا در جمالت جمع گشته، کل زیبایی حسن تو همان هستی که بیمنت سخاوت میکنی آسمانی، آسـمـانـی هم عـنـایت میکـنـی دم به دم لطف فراوانت به خوب و بد رسید ای کـه آقــازاده و آقــا و آقــا پـــروری ماندهام که مصطفی یا فاطمه یا حـیدری ای خدای هیبت و خشم و جلال و اقتدار حاصل عـمرِ جـنابِ حـیـدرِ دُلـدُل سوار سیدی کن گوشه چشمی، من گدای قاسمم هر چه هم بد باشم آقا، خاک پای قاسمم آی ابر با کرامت، رحم کن بر این کویر ای که از مظلومیت ماهی دریا گریه کرد بر مزار مخفی تو چشم زهرا گریه کرد کوچۀ تنگ مدینه مو سفیدت کرده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آسمان میخواهم و حسّ خوش پرواز را بال و پر میخواهم و دستی کبوترساز را جلوهای امشب زمین را عرش اعلی میکند نه فقط جبریل دارد میزند بر کُوس نور بلکه میکوبد مسیح از شوق بر ناقوس نور معنی نورٌ علی نور است این خورشید عشق عشق پیغـمبر عزیز فاطمه جان علیست او که خود میراث دار خان احسان علیست صور دارد میدهـد مـولا تـمام شهـر را میرسی و چشمه چشمه جود جاری میکنی فـصل های سائـلانت را بهـاری میکـنی ای دعـای هر نمازم یا عـلی و یا عـظیم چشمهای مهربانت عـشق را فـریاد کرد چون دل چندین جذامی را شدیداً شاد کرد با خـودم گـفـتم مرا هـم آسـمـانی میکند آن سلامی که پس از تو در زیارت لازم است یک سلامی نذر عبداله و نذر قاسم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست آخـر شـعـرم رسـیـد و بـاز نـیت میکـنم چشم را میبـندم و قـصد زیارت میکنم در خیال این خاک را با صحنها پُر میکنم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از روز ازل مست می نوکریام من دلــدادۀ ایـن طـایــفـۀ دلـبــریام مـن گر سر برود خون ز رگم بانگ زند باز آند اُلسون علینین جانینا حیدریام من هر قطب نما قبله نما گشته به سویت تا خواست قنوت شب زهرا اثری را در چهـره تو دید مبارک سحـری را در دست علی سورۀ والشمس ضحی هاست هرجا سخـن از بُـردن دلها که بـیاید اول رخ زیـبـای حـسـن دل بـربـایـد من نام حسن گفتم و لب غرق عسل شد تا چرخ و فلک از می چشمان تو نوشید شد مست به دور سر این میکده چرخید این زَهرِۀ چشم تو به هر رزم مثل بود بیعشق حسن زندگی ما شدنی نیست جز کرببلا بر حسنیون وطنی نیست در سینه نمانده زغمت صبر و قراری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مژده امشب ثـمر حـیـدر و زهرا آمد نـیـمۀ مه، قـمـر حـیـدر و زهـرا آمـد بخت، در نیمه مهـمانی حق یارم شد دست، ازهرچه بجزعشق حسن میشویم اسم اعظم همه در نام حسن میجویم گوید از شوق، مرا فاطمه هر دم «جانم« جود در محضر او یکسره زانو بزند نیست نومید هرآنکس که به او رو بزند بر تنش رخت کَرم دوخته خالق ز قدیم ماه زهرا به خـدا مـاه تـر از مـاه بُوَد یوسف از شوق رخش در بدر چاه بود دمِ حق است حسن بازدمش هست حسین یکهتاز جمل ای شرزهترین شیر علی رزم او اصلترین نسخۀ تصویر علی نیـزه و تـیـغ به دستان حـسن تا افـتاد یاعزیز اوف لناالکیل که هنگام عطاست گر زغیر از تو و غیرازتو بخواهیم خطاست کاش این جمع شبی زائر قبرت میبود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خانۀ فاطمه از عـشق منـوّر شده است عرش در گوشۀ این خانه مصوّر شده است جـبرئیل آمـده از شـوق خـبـردار شـده رمضان ماه رخت دید و پریشان گردید علی افطار به لبخـند تو مهـمان گردید دشمن و دوست پریشان شده را میبخشید هـمۀ زندگـیاش را به گـدا میبخـشـید لحظهای از تو دل فـاطمه دل کند نبود نقطه ضعفی به سراپای تو سوگند نبود ذولفقار است و یا تیغ دو ابروی حسن شب قدر است و یا سلـسلۀ مـوی حسن تا ابد دست به دامان حسن دارم و بس نوکرم چشم به احسان حسن دارم و بس جوهر مدحیهام در شُرُف زر شدن است با تو هر لحظه مرا روی به بهتر شدن است نمک سفرۀ تـو طـعـنـه به دنـیـا میـزد خندههایت بـه گـدا زود بـفـرمـا مـیـزد پـسر شـیر خـدا مـثل عـلی کرّار است مجـتـبی آمـده و دشـمـن او فـرّار است زیر پـاهـای تو مـیدان جمل میلـرزید جنگ در قبضۀ شمشیر شما میچرخید وقت معراج حسن دوش نـبی را دارد مادری طاهره چون حضرت زهرا دارد صبـر حیـرت زدۀ صبـر تـماشـایی تو زخم خورده است غرور دل دریایی تو لحـظه لحظه هـمۀ زنـدگیات ماتم بود محرم خانهات افسوس که نا محرم بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نیمۀ مـاه رسـیـد و قـمـری پـیـدا شـد از فرا سویِ زمان راهـبری پیدا شد نیمۀ ماه رسـیـد و نَـفَـسـم بـالا رفـت نَفَـسِ تـازه تر از تـازه تری پـیـدا شد تا که خاموش شود آتشِ دوزخ امشب از حوالیِ مـدیـنـه گُـهَـری پـیـدا شـد روزه دارانِ خدا خنده به لب خوشحالند چون عسل شهدِ مصّفا شکری پیدا شد خانۀ فاطمه و شیـر خـدا؛ گـل باران بر رویِ دامنِ زهـرا پسری پـیدا شد »آمداوّل نَفَسِ حضرت طاها امشب» حسن آمد که شـود حـامـیِ هر افتاده اوّلین زادۀ عشق ست که زهرا زاده بـرکـتِ خـانـۀ حـیـدر گـلِ زیـبا آمـد آنکه باشد ز نخـستین نَفَـس اش آزاده مَلَک و حور بهم این سخنان میگویند که خـدا یوسفِ دیگـر به زلیـخا داده سجدۀ شکـر شده واجب و کلِّ عـالـم در نماز ست چنان عـابده در سجّاده مــژده ای شـیـفــتـگـانِ حــرمِ آل الله که رسیده پـسرِ ارشد و یک شه زاده »اوّلین بابِ کـرامـاتِ خـدا میآیـد« آمـد و آمـدنـش رونـقِ مــا گــردیـده قَـدَمش آیـنـۀ مـهـر و وفــا گــردیــده بعد ازین جُود و کرم معنیِ والا گیرد آمد آن یـار که تـندیسِ عـطا گـردیده کیست این ماه که با گوشۀ چشمش قطعاً باعث دلبری از خـیـرالنـساء گردیده ای بـنازم بـه جـلال و جــبـروتِ آقـا اوّلین وارثِ شـمـشـیـرِ خـدا گـردیده چون سلیمان زمانه همه را میبـیـند رزقِ ما از نگهش برگ و نوا گردیده »حضرت عشق رسیده حسنِ آل الله«
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زینت دست حسن؛ دُرِّ کرامت شده است خوبیاش نزد همه مایۀ عادت شده است دَری ازسمت خدا وا شد و با بارشِ نور وقت نازل شـدن آیۀ رحـمـت شده است بـا نـشـان دادن گـهـوارۀ بـارانِ بهـشـت در دل آیــنـه و آب قـیـامـت شـده اسـت آنقدر مشک فشان است که از بوی خوشش نفسِ باد صبا غـرقِ طـروات شده است بس که گل بوسه به لبهای پدر داده؛ حسن غنچۀ سرخ لبش غرقِ حلاوت شده است سفره داری که به لبخـندِ مـلیحـش نمکِ سفرۀ فاطمه در مـاه ضیافـت شده است بـوده از سـیـطـرۀ لـطـف کـریـمِ ثـقـلیـن حاتم طایی اگر صاحب شهرت شده است کشتی دین خـدا از ثــمـرِ صـلـح حـسـن سمتِ سرمنزل مقصود هدایت شده است هم زبانزد به کرامت شد و هم غربت او بر دل سوختگان موجب حسرت شده است خـواستم تا بـسـرایـم غزلی در خـور او دیدم از سمت خودش شعر عنایت شده است شک ندارم که همه در صف محشرگویند هر که دلدادۀ او بوده شفاعت شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب خدا از شاهکارش رونمایی میکند امشب حسن از عاشقانش دلربایی میکند چشم و چراغ خانۀ زهـرا و حـیدر آمده ماه علی از راه میآید وقـارش را ببـین آئینۀ زهراست، حُسن بیشمارش را ببین بر خاک نعلینـش ابوذرها تیـمم کردهاند روزی عالم میرسد از سفرۀ شاهانهاش بار زمین و آسمان را میکشد بر شانهاش آمد کریمی که به یمن او گدایی باب شد آرام میگیرد جهان در سایۀ بال و پرش یا للعجب! در حیرتم از خُلق قاسم پرورش هر جا نبردی هست شیر کارزارش مجتبیست خَلقا شبیه فاطمه، خُلقا شبیه حـیدر است مثل علی حتی نفس هایش مسیحا پرور است وقتی که در تاریکیِ شبها عبادت میکند آب وضوی او جهنم را گـلـستان میکند شبهای عالم را، نگاهش نور باران میکند اصلا حواسم نیست، ایوانی ندارد مجتبی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
حرف دل باز ز اشک قـلمم جاری شد ساقی آمد ز ره و موسم میخواری شد چشم چرخاند و نگاهش همه دلها را کُشت غمزۀ تیر دو چشـمش به دلم کاری شد شد ز عطر سر زلفش همۀ عالم مست گویی عـالـم همه جا دکّه عـطاری شد آمدی و دل زهـرا شده است شاد ز تو آمـدی خـانـه حــیــدر شـده آبـاد ز تـو آنقدر خوش سخن و خوش نفس وخوش سیری که زبـان زد شـدهای بین نـژاد بشری هیچ کس از سر کوی تو نرفـته نومید خصم هم بر کرمت هیچ ندارد تـردید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نــیــمــۀ مــاه خــدا مــاه تــمـامـم آمـد نـام او مثـل عـسـل بود، به کـامـم آمـد گل بریزید به روی سر زهـرای بتول اولین گل پسر حضرت زهراست حسن هـمـۀ دار و نـدار دل دنـیـاست حـسن عشق او بر سر ما خیرالعمل میریزد او کریم است و همه دست گدایی داریم با حسن در سرمان حال و هوایی داریم شغل ما را همه جا سینه زنی میدانند مَـلَکِ عـرش برای قـدمـش جـان داده حـسن امـروز به ما پـرتـو ایـمان داده مـیشنـاسـنـد مرا نـوکـر نـامـیِ حـسن کاش این شهـر مرا با حـسـنم بگـذارد کـاش آقـا قــدمـی روی تـنــم بـگـذارد ما فـقـیـریم، فـقـیـریم، فـقـیـریم، فـقـیر در جمل ضربه شصتش همه را حیران کرد شتـر فـتـنه گر طایـفـه را ویـران کرد زنَک از ناقه فتاد و همه جا رسوا شد از همان روز دگر بغض حسن در دل داشت حمله میکرد ولی سُم به میان گِل داشت هجمهها بود که میبُرد به تابوت حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
من اشك را بهتر ز باران دوست دارم اين چشمها را خيس و گريان دوست دارم اين دورى و اين دوستى، عاشق ترم كرد پس بيشتر از مصر، كنعان دوست دارم ریزه خورم رزق من از دستاسِ زهراست از مرغِ بريان بيشتر، نان دوست دارم شــرط قـبــول تــوبـههـا آمـد بـه دنـيـا العفو را هم با حسن جان دوست دارم عكس مزارت را پُر از خورشيد كردم بس كه بقيعت را چراغان دوست دارم از لطف تو من با حـسيـنم، كـربـلا را با قـبرِ خـاكـىِ تو يكـسان دوست دارم بـــا بــه درك افــتــادن آلِ ســعـــودى يـثـرب حـسن آبـاد میگـردد به زودى يك مُشت سـائـل گـرم رازند و نيـازند مـيخـانـهها تا صبح امشب بازِ بـازنـد فـرقـى نـدارد كـه گـدا يـا شـاه بـاشـى بر سفره او شاه و رعيت هم طـرازند كافـيـست يك لحـظه بيـايد بـينِ كـوچه بـايـد زيـارت گاه در كـوچـه بسـازنـد آنها كه اينجا پيـشِ رويش سر بـزيرند روز قـيـامت كه میآيـنـد سر فـرازنـد عرض ادب بر او كه رزق هر كسى نيست آن عدّهاى كه مـادرش گـفـته مجـازنـد سائل بر این عهد است یا امشب بميرد يا كه امـام مـجـتـبـى دسـتـش بـگـيـرد اين كيست كه خاكِ قدومش نور دارد؟ اين چيست كه جِبريل را مأمور دارد؟ بـايـد بــپـوشـانـنـد مـهـتـابِ رُخَـش را از آن زنـى كه چـشـمهـاى شـور دارد موسى به قـلبِ كوه رفـته هر شب امّا او زيـر اين سـجـاده كـوهِ طــور دارد گرچه سليمان است و تاج و تخت دارد اُنـس عـجـيـبـى بـا ســپــاهِ مــور دارد بايد جـمل را هم ببـيـنى مثل صلحـش شير جمل چون شاه خـيـبر زور دارد در صلح او عبّاس و اكبر رشد كردند كرب و بلا اينگونه جـنـس جور دارد از ضربۀ قاسم كه تند و آتـشـين است معلوم شد دست حسن در آستـين است با تو مـسيـرم تا به آخـر هست روشن مِهرِ تو را داریم و محشر هست روشن پــرونــدهاى تـاريــك آوردم كـه ديــدم در دست تو چندين برابر هست روشن در پـاسـخ آن نـاســزا گـفـتـى بـفـرمـا زيرِ اُجـاقِ خـانـه يكـسر هست روشن كورىّ چشمى كه به جدّت گـفت ابـتر تو هستى و چشم پـيـمبر هست روشن آن شيـخ منـبـر رفـتـه را پائـين بيـاور با حرف تو تكـليف منبر هست روشن تـقـديـر تو اين است بـاشـى و بـبـيـنـى آتـش بـروى مـادر و در هست روشن بـــا بــه درك افــتــادن آلِ ســعـــودى يـثـرب حـسن آبـاد میگـردد به زودى
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بر ماه شب نیـمـۀ این مـیکـده سـوگـند مثل تو نـدیده است کسی کودک دلبـند خورده دلم از صبح همان روز نخستین با مهر تو ای دست گل فـاطـمه پـیوند در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت گـشـتـیم و ندیـدیم کسی را به تو مانند هر گوشه ای از نام تو حاجات گرفتند از کـوفه بگـو تا به بخـارا و سمـرقـند حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت یک عمر، بساطش به در خانهات افکند در بـند تـوأم، عـبد تـوأم، نام تو بُـردم کوه گـنـهـم را به تو بخـشـیـد خـداونـد حکـاک ازل شـیـر اُحـد، نام حـسن را با خط خوشـش سر در تالار دلـم کـند تو زندگیات خرج فقیران شده عمری هر سائل محزون به کنارت شده خرسند آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند در آرزوی وصف تو مُـردند هـزاران تمـثال گر و شاعـر و نقـاش و هنرمند هر بار نقاب از رخت افـتاد خدا گفت جبـریلِ امین دود کـنـد بهـر تو اسپـنـد جنگـیدن قاسم همه اش از جمل توست مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند »یا فـاطمه» را یاد غمت، خیل شهیدان با غصه نوشتـند به هر پرچم و سربند آن روز دوشنـبه، وسط کوچه و مادر گریان شدهایم از غم این واقعه هرچند
: امتیاز
|